کتاب صوتی شهر گمشده
موضوع: شهر گمشده
نویسنده: محمدحسن زورق
دسته بندی: کتاب صوتی
زمان: 1 ساعت و 45 دقیقه
- توضیحات
- درباره نویسنده
- نظرات شما
"شهر گمشده" با نام کامل:
شهر گمشده
فاطمه چه گفت...؟
مدینه چه شد ...؟
اثری از شاعر و نویسنده با استعداد، محمد حسن حاجی علی محمدی است که در دنیای شعر و ادبیات با تخلص ( زورق ) شناخته می شود.
او متولد آذر ماه ۱۳۲۹ در شهر تهران بوده و زمانی که کلاس هفتم بوده شعر گفتن را به طور جدی شروع کرده است؛ اابته در کلاس پنجم جملات موزونی می سرود اما نمی توان آن ها را شعر نامید.
اولین شعرش، ترجمه حدیث حضرت علی در قالب شعر است که با تشویق و تحسین معلمانش رو به رو شد.
در سن ۱۷ سالگی، استعداد و ذوق هنری او، به شکوفایی بیشتری رسید و آقای حاجی علی محمدی، در همین سال ها تخلص ( زورق ) را برای خودش انتخاب کرد.
او تنها عضو شاعر خانواده اش نبود مادر و پدر، خاله و عمویش نیز دستی در قافیه سازی داشتند.
در سال ۱۳۵۲ زمانی که جناب زورق حدودا ۲۳ سال داشت، در مسابقه ای ادبی با موضوع "مادر" شرکت کرد و خوش درخشید. او در این مسابقات مقام اول کشوری را کسب کرد.
یک سال بعد، او دیگر تبدیل به نویسنده ای مشهور شده بود. شعرهایش در نشریه "مکتب اسلام" چاپ می شد. به گمانم همین ها بود که مقدمات چاپ اولین کتاب محمد حسن زورق را پدید آورد.
او اولین کتابش را که در واقع دفتر شعر بود را در سال ۱۳۵۵ در سن ۲۶ سالگی با نام"بگذارید که انسان باشم" به وسیله انتشارات رسالت قم، به چاپ رسانید.
این کتاب با استقبال بسیار خوبی رو به رو شد و خیلی زود به چاپ دوم رسید.
سال بعد یعنی سال ۱۳۵۶، دومین کتاب شعرش با نام "دلم را دار خواهم زد" را منتشر کرد. سال ۵۷ در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی، سومین دفتر شعر این شاعر توانا با نام "سه سرود" به چاپ رسید.
در همان سالی که دومین دفتر شعرش را منتشر نمود، یعنی سال ۵۶، ازدواج کرد. از این ازدواج چهار فرزند به ثمر نشست که همگی از موفقان جامعه علم و دانش هستند.
کتاب " شهر گمشده " اولین بار در سال ۱۳۸۱ چاپ و تا کنون ۳ بار تجدید چاپ شده است.
این کتاب درباره مدینه، پس از پیامبر است. مدینه ای که پدرش را از دست داده و پدر خوانده اش حضرت علی (ع) است اما چه بر سر این پدر خوانده می آورند ؟!
نه عزتی ، نه احترامی ، نه حفظ حرمتی ...
انگار نه انگار این همان شخصی است که در آیه مباهله، خداوند او را نفس پیامبر خوانده است!
در بخشی از کتاب " شهر گمشده " می شنویم :
آن کودک، آن دردانه ی خدا، آن که با فرمان خدا و آن طور که خدا می خواست رشد یافته بود، همه جا و همه وقت با خدیجه بود. قلب خدیجه در هر تپش با او سخن می گفت: فرزندم، نور دیده ام من تو را خیلی دوست دارم. بیش تر از همه فرزندانم! چون خدا تو را خیلی دوست دارد.
می دانی فرزندم؟ می دانی من که مادر تو شده ام چه کسی هستم ؟ چه سرگذشتی داشته ام ؟
چه راه طولانی را طی کرده ام؟ می دانی پدرت کیست؟ و جهانی که تو به آن قدم گذاشته ای چگونه است ؟
آه... فرزندم ! از کجا بگویم ؟ از که؟
از پسر عموی اندیشمندم که مشوق من در این راه دراز بود؟ از ابوطالب، عموی جوان مرد پدرت که مردانه از او دفاع می کند ؟ از ابولهب عموی پدرت که چقدر او را رنج می دهد؟
از ابوسفیان که همه نقشه های بنی امیه و قریش زیر نظر او طراحی و اجرا می شود؟
محمد حسن و نام خانوادگیم حاجی علی محمدی و تخلصّم در شعر زورق است. در اولین روزهای آذرماه سال 1329 در خانه ای کوچک در تهران دیده به جهان گشوده ام. از آن خانه تصویر کمرنگی در افکار و ذهنم بر جای مانده است. کمی بعد به خانه ای بزرگتر نقل مکان کردیم. دوران کودکی و نوجوانیم در این خانه به اتمام رسید. برای تحصیلات ابتدایی در مدرسه ای از مجموعه مدارس جامعه تعلیمات اسلامی ثبت نام شدم که با خانه ی ما راه زیادی داشت. دوره اول متوسطه و بخشی از دوره دوم متوسطه را نیز در تهران تحصیل کردم ولی سرانجام از دبیرستان خرد شیراز در رشته ریاضی موفق به گرفتن مدرک دیپلم شدم...
در سال 1350 وارد رشته کشاورزی در شهر همدان شدم و درسال 1354 موفق به دریافت مدرک لیسانس شدم. از ابتدای سال پنجم دبستان جملات موزونی را می ساختم ولی ابتدایی ترین شعرم را هنگامی سرودم که دانش آموز کلاس هفتم در دبیرستان علوی بودم. این شعر که ترجمه منظوم حدیثی از امیرالمومنین حضرت علی (ع) درباره مقام معلم بود خیلی مورد توجه معلم ادبیاتمان قرار گرفت.
همزمان با تحصیل در دبیرستان مدتی نیز به مدرسه مرحوم آیت اله مجتهدی می رفتم و از محضر آن استاد فرهیخته استفاده می کردم. استعداد و ذوق شعری من از حدود هفده سالگی شکوفا شده است در همان موقع نیز تخلّص زورق را برای اشعارم مورد انتخاب قرار داده ام. مرحوم مادرم اشعاری داشت؛ پدرم نیز دارای اشعاری از خود بود. عمو و خاله ی من نیز هر دو اهل اشعار بودند. در خانه ما دیوان بعضی از شعرا نظیر حافظ و پروین اعتصامی وجود داشت که آنها را مطالعه می کردم . علاقه به نوشتن و نویسندگی داشتم و همیشه بهترین نمره ها را در درس انشاء می گرفتم در 16 سالگی زندگی امام حسین (ع) را از لحظه حرکت از مدینه تا لحظه شهادت حضرت رقیه نوشتم که هنوز آن نوشته ها را نگه داشتم. درسال 1352 در یک مسابقه ادبی با موضوع " مادر " شرکت کردم و شعرم در سراسر کشور اول شناخته شد. این مسابقه را یکی از مجلات برگزارکرد و تعدادی کتاب نیز بعنوان جایزه برای من فرستاد . از سال 1353 اشعارم تقریبا بصورت منظم در نشریه مکتب اسلام به چاپ میرسید در سال 1355 نخستین دفتر شعرم با نام (( بگذاریذ که انسان باشم )) بوسیله انتشارات رسالت در قم که بوسیله آیت اله سید هادی خسروشاهی پایگذاری شده بود چاپ شد و کمی بعد به چاپ دوم رسید. در سال 1356 دومین دفتر شعرم با نام (( دلم را دار خواهم زد)) بوسیله انتشارات قائم در اصفهان منتشر گردید . موسس این انتشارات آقای نکوئی بودند که از مبارزان قبل از انقلاب بشمار می آیند و در سال 1357 سومین دفتر شعرم با نام ((سه سرود)) به دست انتشارات قلم منتشر شد.
نظرات کاربران