کتاب اگر بمانم داستان میا و خانوادش است که در یک روز برفی تصمیم میگرن به مسافرت برن، مسافرتی که زندگی همه رو تغییر میده! کتاب از زبان میا و در طول دو روز روایت میشه و فلش بک هایی به اتفاقات تلخ و شیرین زندگیش داره که تجربه ی خندیدن و گریه کردن و اضطراب رو برای ما به همراه داره.
" اگر بمانم " کتابی از نویسنده آمریکایی، " گیل فورمن " است. او در 5 ژوئن 1970 در لس آنجلس ِ ایالت متحده آمریکا زاده شد و کارش را با نوشتن مقالاتی درباره کودکان و نوجوانان و دغدغه های جامعه آغاز کرد. در سال 2002  فورمن به همراه همسرش، نیک، سفری را به دور دنیا آغاز کرد؛ سفری که تاثیری زیادی بر اولین کتابش گذاشت. او با مجلاتی مثل: Details ،Glamour ،Elle Magazine ،Cosmopolitan و  Jane همکاری کرده است. در یکم سپتامبرسال 2007 او اولین رمان بزرگسالان خود را  با نام " خواهران عاقل " به انتشار رساند؛ این رمان در ژانر داستانی است و سبکی تربیتی دارد. اما آن کتابی که گیل فورمن را بر سر زبان ها انداخت و باعث مشهور شدنش شد، کتاب " اگر بمانم " بود. این کتاب در دوم آوریل 2009 منتشر شد و جوایز زیادی را به خود اختصاص داد و نامزد چندین جایزه شد. جوایزی مثل: بلو هن برای نوجوانان، جورجیا پیچ، لینکلن و .... کتابی که در سال 2014 از روی آن فیلم ساخته شده است. فیلمی با فروشی بیش از 78 میلیون دلار در سراسر جهان! این کتاب ماجرای دختری هفده ساله به نام " میا " است. او زندگی خوبی دارد و همه چیز دارد طبق برنامه پیش می رود اما ناگهان اتفاقی همه این نظم ها و برنامه چینی ها را تغییر می دهد.
یک تصادف! میا تصادف می کند و دیگر هیچ چیز را به خاطر نمی آورد...
همه چیز از بعد تصادف را مو به مو به یاد دارد، اما پیش از آن را....
میا دیگر طاقت ماندن در این دنیا را ندارد او می خواهد برود اما ناگهان یک موسیقی او را به جنگیدن وادار
می کند.
چه سری در موسیقی هست که این گونه میا را دگرگون می کند؟
چرا چنین تاثیری روی او می گذارد؟
این داستان، ماجرای تقابل بین عشق و خانواده است.
اگر میا با اولی بماند، خانواده اش را از دست خواهد داد و اگر خانواده را برگزیند، تا ابد حسرت عشقی عمیق بر دل و جانش حک خواهد شد.
کتاب اگر بمانم چنان عمیق است که شما در جای جای آن خودتان را به جای شخصیت ها قرار می دهید. گریه می کنید ، می خندید، اشک می ریزید و...

در بخشی از این کتاب صوتی می شنویم:

آسمون قرمز شده، لایه ابری سنگینی روی خورشیدو پوشونده. کنار پنجره ایستادم. سوز و سرما از روزنه ریز پنجره به زور خودشو تو خونمون دعوت می کنه!
انگشتمو روی روزنه می گیرم. انقدر سرده که نوک انگشتم یهو کرخت می شه!
تو دلم می گم:
کاش یه برف درست و حسابی بباره تا مدرسه ها تعطیل بشه!
هنوز حرفای توی دلم تموم نشدن که دونه های برف آروم آروم شروع می کنن به باریدن.
لایه نازکی از برف، روی چمنای کوتاه باغچه می شینه به رادیو نگاه می کنم؛ الاناست که بگه مدرسه ها تعطیلن! آره ...! داره می گه مدرسه ها تعطیلن!
انگار خیلی هم برف درست و حسابی لازم نبود!!
صدای تنها ماشین برف روبی منطقه ، خیابونو پر می کنه!
تدی، برادر کوچیکم از ته دلش داد می زنه:
آخ جووون! بریم آدم برفی درست کنیم!
بابا! بابا جون! زود باش بریم برف بازی!
بابا از همون لبخندای قشنگش روی لباش نقش بسته.
عاشق بوی توتون پیپش ام!
بابا، تازگی ها پیپ می کشه؛ لباسای شیک می پوشه و پاپیون می زنه!
دقیقا مثل هنرمندا!